آدم هایی که زجر می کشند


این چند سال همکاری با مجموعه ها و افراد مختلف؛ باعث شده تا طیف وسیع سلایق و عملکردها را تجربه کنم. نگاه دولتی, استکباری, پول پرستانه, خودخواهانه, سبک سرانه, به اسم خدا به طعم شهوت و شهرت, و ... همگی از جمله مدل های رفتاری در سطح فعالیت های جامعه ماست. ولی یه نقطه روشن در این فعالیت هایی که تا بحال داشتم این بوده که افراد می خواستند کار کنند و زیر بار مسئولیت می رفتند سرباز نمی زدند. تا آخر کار هستند و کار را انجام می دهند. نصفه رها نمی کنند.
می بینم که از کار بیزارند, بدشان می آید, نمی توانند به کار دل بدهند, با این وجود انجامش می دهند. چرا؟ چون قبول کرده اند که کار را انجام بدهند. مسئولیت شان این است یا مسئول کار شده اند.

اما در این میان زجرآورتر کسانی هستند که بار مسئولیتی که قبول کردند را به دوش نمی کشند. حتی روحیه دیگران را نیز تخریب و آن ها را دل سرد می کنند. می خواهند دیگران را با خود همراه کنند, اعتراضشان منحصر به خودشان نباشد تا بعدا بازخواست نشوند. کار کردن با این افراد, مخصوصا وقتی کار به جاهای سنگین و پرفشار می رسد, زجرآور است. کار را نصفه رها می کنند و یا اینقدر غر و قر می زنند تا دلت می خواهد سرشان داد بزنی و از کار بندازیشون بیرون.
وقتی به حرفهایشان فکر می کنی و سعی می کنی دلیل کارشان را بفهمی. بهانه شان چی بود؟ کار را دوست ندارم, کار چرته, پولش خوب نیست, وقتم تلف می شه, مثلا که چی این کار رو بکنیم. در طول این مدت فهمیدم که مسئله اینها نیست, شخصیت آدمهایی که لزومی برای کار کردن و یا انجام اون کار را ندارند, باعث میشه کار را رها کنند و اگر رها نکردن نارضایتی خودشونو نشان بدن و به خاطر ترس از محاکمه شدن, سعی می کنند بقیه را با خودشون همراه کنند.

صفحه‌های باز

اغلب اولین برنامه‌ای است که باز می‌کنم و اغلب آخرین برنامه‌ای است که می‌بندم. الان فقط می‌خواهم بخوابم. صفحه‌ی فتوشاپ را می‌بندم. کار نصفه ماند. بی‌خیال همه چیز می‌شوم.

انگار می‌خواهند همه‌ی نت را از من بگیرند، وقتی صفحه‌ی سرچ گوگل را می‌بندم. سرچ عکس در نتِ فارسیِ بدون محتوایِ تصویری، کابوسی است برای خودش. همزمان ده‌ها صفحه برای دیدن عکس‌های کابل برق و تلفن باز است.
می‌خواهم و تصمیم گرفته‌ام بی‌خیال همه‌شان شوم امشب؛ ولی فایده ندارد. سرچ همچنان ادامه دارد.

دوست دارم یک لیوان چای بخورم، درس بخوانم تا آخر کتاب «پژوهش عملیاتی» و مسائل ریاضی را که فکرم را به جوش می‌آورند حل کنم. دوست دارم نیمه شب بروم داخل کوچه، تا پارک پشت خانه قدم بزنم. در هوای یخ‌بندان نیمه شب یک دلستر خنک بخورم و مغزم را خنک کنم.
دوست دارم، ،‌ ،‌ ، ، ، ،‌ ، ،‌

توی هم خیال هستم که فردا صبح می‌فهمم که از خستگی خوابم برده همين‌جا کنار رایانه. لیوان چای هم‌چنان خالی است. مسئله‌ی ریاضی اصلی و مهم امروز من محاسبه‌ی زمان رسیدن به محل کار و بعد تعداد کارهایی است که باید انجام بدهم است. دیشب تا پارک پشت خانه‌مان نرفته‌ام و از خوردن دلستر نیز هم‌چنان منع شده‌ام.
دوست دارم‌ها اغلب طعم حسرت گرفته‌اند. مغزم درد می‌کند تا وسط مغزم.

گاهی احساس می‌کنم تنها یک چیز دارم و باید بدانم،‌ اینکه ادامه بدهم، ادامه بدهم و ادامه بدهم.
حرکت انتخابی، بدون اختیاری که خود انتخاب کرده‌ام.

مدیر هنری شماهام


قرار ما 12 شماره است. در این 12 شماره قرار است کاربر عادی و آماتور وبلاگ بتواند به یک کاربر نیمه حرفه‌ای تبدیل شود. شماره 5 و 6 شماها منتشر شده، و در واقع به میانه‌ی راه رسیده‌ایم.
به مسیری که طی کردیم، نگاهی می‌اندازم، شروع کار ما از آبان سال گذشته بود. پیشنهاد اولیه نشریه الکترونیک توسط حامد ارائه شد، مهدی و حسن و علی هم آمدند، از تجارب بزرگترها استفاده کردیم و شالوده شماها در اواخر آبان نهایی شد. اولین طرح گرافیک نشریه‌ی شماها، را خودم کار کردم. فهمیدیم که چه می‌خواهیم، حسین نخلی عزیز هم به جمع ما پیوست و کار گرافیک سایت را قبول کرد و سایت شماها این شکلی شد. اواخر آذر سال قبل، فلش‌ها را سفارش دادیم، سید بزرگوار و همیشه آرام و بااخلاق، آقای موسوی کار فلش‌های سایت را انجام داد. در طول سفر مشهد سال گذشته هم، پی‌گیری کارها ادامه داشت. سید سعی کرد تا فلش‌ها به‌نوعی طراحی بشه که کار تغییر هر شماره‌های پنج تا فلش راحت‌تر باشه ولی موفق نشد نهایی‌اش کنه و فلش‌ها این شکلی شد.
بعد از چند بار اصلاحات طرح گرافیک و فلش‌ها اول بهمن ماه، آماده شد. و کار وب‌مستر نشریه‌ی شماها، آقا مهدی پرتلاش، شروع شد. با توجه به امتحان‌های ارشد بچه‌ها و امتحان‌های ترم دانشگاه‌ها کارها تا اواخر سال و اوایل سال بعد متوقف شد. شکر خدا، در سال 87 با جدیت نشریه را پی‌گیری کردیم و اردیبهشت ماه شماره اول با عنوان «مگه مجبورید؟» پیرامون ماهیت وبلاگ و لزوم آن منتشر شد.
گرافیک نشریه شماها با توجه به محتوای سنگین و مفهومی بودن مطالب و پرونده‌ها کار سختی است. نمی‌دانی چه تصویری باید کار کنی که بتواند مفهوم ذهنی و روحی جذبه و کشش وبلاگ را بیان کند. ساعت‌ها گشتن در نت و پیدا کردن عکس‌های مربوط به موضوع و اجرای گرافیک ساده (یکی از اصول گرافیک شماها، گرافیک ساده است) به ساعت‌ها وقت نیاز دارد. از طرفی چون ماهنامه هستیم، هفته‌ آخر اغلب مطالب تند تند می‌رسد و سر گرافیست وحشتناک شلوغ می‌شود. و همین امر باعث شده تا نمره گرافیک در تصاویر نشریه‌ی شماها برخلاف مقالات و مصاحبه‌ها نمره بسیار عالی نباشد. سختی کار گرافیک شماها با محدود شدن زمان گرافیست در روز‌های آخر دوچندان می‌شود. تصاویر سه فلش اصلی نشریه نیز اغلب آخرین کار من است. که حتما باید در عرض چند ساعت انجام شود. گنجاندن مفهوم در یک کادر کوچک گاهاً غیر ممکن و سخت به نظر می‌رسد.
امیدوارم خط سیری که در نظر منِ مدیرهنری و سردبیر بزرگوار شماها است، محکم و ثابت بشه و پایداری تصویری بیشتر و بهتری در گرافیک شماها داشته باشیم.

شماره 5 و 6 «شماها» منتشر شد


آخرین شماره نشریه شماها با موضوع سرویس‌ بلاگ‌ها منتشر شد. سرویس بلاگ‌ها، مدیران سرویس‌ها، کاربران، ‌امکانات، نقاط ضعف و کارگاه آموزشی از جمله مطالبی است که به ان پرداخته شده است. با توجه به اینکه هر شماره نشریه با 12 مطلب است، شماره 5 و 6 این نشریه همزمان منتشر شده تا خوانندگان بتوانند مقایسه جامع و کاملی بین سرویس‌های ایرانی(بلاگ اسکای، بلاگفا، پرشین بلاگ، پارسی بلاگ و میهن بلاگ) هم‌چنین سرویس های خارجی(بلاگر و وردپرس) داشته باشند. این شماره نشریه «شماها» شامل 26 مطلب است که:

- مصاحبه با مدیران سرویس بلاگ‌های داخلی

و هم‌چنین مت‌ مولن‌وگ، مدیر وردپرس
- تاریخچه جامع پنج سرویس بلاگ فارسی
- نظرات و انتقادات کاربران هفت سرویس بلاگ
- حقوق متقابل وبلاگ‌نویسان و سرویس بلاگ‌ها
- نگاهی جامع و کامل به امکانات و توانایی سرویس بلاگ‌ها

از جمله مطالب این شماره نشریه تخصصی وبلاگ‌نویسی «شماها» است.
شماره 5 و 6 نشریه «شماها»، با موضوع سرویس‌بلاگ‌ها منتشر شد.

خبرگزاری‌ها و غزه Gaza News


گزارش تصویری اشپیگل از اوضاع غزه،
فقط نکته اینجاس که هیچ تصویری از شهدا و زخمی‌ها که مسئله اصلی این جنگ هستند نیست.
بی‌بی‌سی از کلمه جنگ اسرائیل یا حمله اسرائیل استفاده نکرده بلکه بالای صفحه نوشته، کشمکش غزه Gaza conflict

نقش این شبکه را در مسائل منطقه جدی باید گرفت. خبرنگارهای این شبکه غزه را کامل تحت پوشش دارند. اولمرت و لیونی از این شبکه برای ارتباط با مسلمان‌ها استفاده می‌کنن!!


چند دقیقه یک بار صفحه را بازخوانی کنید، خبرهای جدید اضافه شده.

نسبت به دیگر خبرگزاری‌های فارسی بهتر است، ولی سرعت و پوشش کامل خبرهاش نسبت به irib کمتر است.


ترجمه مقاله‌ی خوب جیلاد آتسمون است. آتسمون متولد ۱۹۶۳ در اسرائیل است. امروز به عنوان موزیسین جاز٬ نوازنده‌ی ساکسفون و نویسنده در لندن ٬ شهری که آن را تبعیدگاه خود می‌داند٬ زندگی می‌کند. نوشته‌های او خواننده‌های زیادی دارد و دو رمان به قلم او به بیست‌وچهار زبان ترجمه شده است. متن اصلی به زبان انگلیسی.

تلگرافی که نیست

شب عاشوراست. همگی بر مظلومیت امام گریه می‌کنیم.
ظلم کجاس؟ مظلوم کجاس؟ چشمان پر از اشک چه سود بر ظلم و مظلوم امروز دارد وقتی قیامی نیست؟!


کاش امام رضوان تعالی زنده بودند و هم‌چون سال 42 تلگراف می‌نوشتند و در فیضیه فریاد برمی‌آورند که 
«ای سران اسلام به داد اسلام برسید، ای علمای نجف به داد اسلام برسید، ای علمای قم به داد اسلام برسید. رفت اسلام. (بعد همه‌ گریه کنند)  ای ملل اسلامی! ای حکومت اسلامی به داد خودت برس، به داد همه ما برسید...»

مطلبی از سر احساس حقارت مسلمانی

غزه در حال مرگ، چشم نه به دستان ما که چشم به آسمان دوخته تا معجزه شود. غزه در حال مرگ نه چشم به دستان گردان‌های «راه قدس» که چشم به دستان جوانان حماس دارد.غزه در حال مرگ، و چشم به آسمان،‌ و امید به دستان پسران و دخترانش، یاد حرف‌های مرد بلندگودار می‌افتد که می‌گفت "همه‌ی دنیا را برای اسرائیل ناامن می‌کنیم." برادر، جای شما شرمنده‌ام ولی هنوز از گردان‌های شما چیزی ندیده‌ایم. هنوز سفارت‌های اسرائیل در کل دنیا و منافع اسرائیل سالم و فعال‌اند. آن آموزش‌ها پس چه شد؟ آن گردان‌های آموزش دیده کجاس؟ برنامه‌هایی که برای اسرائیل داشتید، عملیاتی نمی‌شود؟ ان‌شالله کی؟

پسر فاطمه‌ تنهاست. امشب خیمه را تاریک می‌کنند تا هرکس خواست برود و فاصله مرد تا نامرد مشخص شود. امشب مردها می‌مانند و چشم بر هم نمی‌گذارند. امشب غزه در خون جوانان مظلوم بیدار است. امشب غزه تاریک است، فاصله مرد تا نامرد کاملا روشن. غزه طعم تلخ نامردی را با خون‌های ریخته می‌چشد. امشب عاشورا غزه است.

بلاگرها به وظیفه‌شان عمل می‌کنند. صداوسیما به وظیفه‌اش در اطلاع‌رسانی عمل می‌کند. خبرگزاری‌ها فعال‌اند. اما مثل همیشه، عده‌ای هستند که تلاش‌های پرارزش را بی‌ارزش جلوه می‌دهند. با حاشیه سازی جریان را کمرنگ می‌کنند. یا دفتر تحکیم است که آن‌چنان می‌تازد بر مقاومت و حق مردم غزه، یا امسال سمیه توحیدلو است و یا دیگرانی که هنوز در عصر توحش زندگی می‌کنند. این‌روزها هرکس طبق عقیده‌اش عمل می‌کند. تسیپی لیونی وزیر امور خارجه اسرائیل طبق اعتقادش، بلاگرها هم طبق اعتقادشان، خانم توحیدلو هم طبق اعتقادشان. فقط مدعیان "راهیان قدس" و مردم خفه خان گرفته عرب چه اعتقادی دارند؟
غزه در حال مرگ است، حکم امام و رهبر ملت مسلمان که گفت "هر کس،در هر نقطه‌ای، کاری که از دستش برمی‌اید انجام بدهد" را یادتان هست؟

سارکوزی و هیئت همراه برای آروم کردن کشورهای همسایه اسرائیل تلاش می‌کنند. نگران این‌اند که مصر، اردن و سوریه وارد این مسئله شوند. آن‌ها را آرام می‌کنند و می‌گویند که تمام سعی‌شان را برای آرام کردن جو انجام می‌دهند. تسیپی لیونی از مردم جهان می‌خواهد که به اسرائیل فرصت بدهند تا کارهایش را انجام دهد. اعراب منطقه فقط نگاه می‌کنند. مصر مرزهایش را بسته نگه داشته. سارکوزی دو بار به مصر می‌رود، چون باید خیالش جمع شود که مصر مرزهایش را زیر فشار افکار عمومی و کشورهای مسلمان باز نمی‌کند. غزه باید خفه شود. سارکوزی کارش را خوب بلد است، اسرائیل هم. هیئت دیپلماتیک ایران نه چندان.

لینک:


دست‌های مادر جنگ

انگشت‌هایش را این شکلی گرفته بود به طرف خبرنگار و گفت: «جنگ اسرائيل با حماس دفاع از ارزش هاست زيرا اسرائيل نماينده ارزشها در جهان است.» حالت انگشتانش جوری بود انگار، می‌خواست حالت جنگ را هم نشان دهد، ما بمب می‌زنیم، حماس هم موشک. وزیر امور خارجه اسرائیل اینقدر راحت و بدون هیچ مشکلی این حرف را گفت که من مات و مبهوت فقط نگاه می‌کردم. به اطمینانی که این زن توی حرف‌ش داشت، به حالت دست‌هاش که از موضع قدرت منطقی حرفش سرچشمه می‌گرفت و جوری برخورد می‌کرد با خبرنگارها، انگار اتفاقی نیفتاده و در حال ترور و کشتار انسان‌ها نیست.وزیر امور خارجه اسرائیل، تسیپی لیونی، یک لهستانی الاصل است که پدرش(ایتان لیونی) درسال‌های قبل از اعلام موجودیت اسرائیل، جزو گروه‌های نظامی و ترور اسرائیل بود. ایتان لیونی، عضو شاخص و تاثیرگذار گروه تروریستی ایرگون بود که در سال 1946 هتل کینگ دیوید شهر بیت‌المقدس را منفجر کردند.
تسیپی لیونی
متولد 1957 است (51 ساله) بعد از تحصیلات دبیرستان به دوره وظیفه‌ سربازی رفت. چهار سال آموزش دید و در زمینه‌ی نظامی و ترور به فعالیت مشغول شد. در مورد عملیات‌هایی که شرکت کرده و چه مقامی داشته، اطلاعی را نمی‌توان یافت ولی از نوشته‌ها بر می‌آید که توانایی خود را از لحاظ فکری و فن بیان او، باعث شد تا راهی دانشگاه حقوق شد و به وکالت مشغول شود. از سال 99 با حضور در کابینه شارون وارد صحنه سیاسی اسرائیل شد و طی سال‌های اخیر به یکی از چهره‌های مهم اسرائیل تبدیل شد.
متن کامل این نوشته >>

نشانه‌های زندگی

در جریان سالها اتفاقاتی هستند که خاصند. اتفاقاتی که مسیر زندگیت را عوض می‌کند یا به شدت تحت تاثیر قرارت می‌دهند. از طرفی دیگر آدم‌هایی هستند که در زندگیت می‌آیند، جلوه می‌کنند و گاهی نقطه عطف زندگیت می‌شود. همیشه ازشان می‌گویی و حرف‌هایشان را به یاد داری، آدم‌هایی خاصی هستند در زندگی تو.
این چند سال که در وبلاگ‌ستان و فضای نت هستم، بلاگرها نقش آن آدمهای خاص را در زندگی‌ام داشته‌اند. وبلاگ‌نویس‌ها با نوشته‌هایشان، با رفتارهایشان، با اندیشه‌هایشان باعث شده‌اند تا قسمتی از زندگیم را با آنها باشم و از آنها درس بگیرم. آقای نجمی، اقای فخری، حامد آقاجانی، حسن اجرایی، مهدی بهرامی، مصطفی اسماعیلی، محمدحامد احسان‌بخش، حسن نظری، مهدی بچه‌های قلم و بچه‌هایی که در سفرها و برنامه‌های
مختلف در کنارشون بودم، برام همگی معلم بوده‌اند. خانم‌های بلاگر که با نوشته‌هاشون بهم درس زندگی و نکته‌سنجی و اندیشه را یاد دادن.
در این میان مرحوم حسن نظری، با اندیشه‌ای که از نگاه متفاوت به مسائل نشاط داشت، برام حالت خاصی داشته و دارد. امروز بعد از 2 سال هنوز همان دوست و برادر مهربان و خوش اخلاقم است در نزد من، که شانه به شانه هم، موقع تماشای فیلم «میم مثل مادر» اشک ریختیم. هنوز همان برادر خوش فکرم است که سعی کرد نگاه به وبلاگ و وبلاگ‌ستان را عوض کرد.
امروز مراسم سالگرد حسن آقا در تالار مهر حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي - زير پل حافظ روبه روي دانشگاه امير کبير - ساعت 2 تا 5 برگزار می‌شه. اطلاعات کامل مراسم تالار و مراسم فردا در وبلاگ مرحوم حسن نظری ملاحظه بفرمایید.