چرخ و فلک

روز جمعه بود.
قرار بود برویم پارک نمی دونم کجا، نزدیک کرج.
قرار بود تنها باشیم. خودمان دو تایی...

از خانه که خارج شدیم دو نفر همراهمان بودن.
چی شده یک باره؟
قرار بود تنها باشیم. خودمان دو تایی ...

روی سخن

هفته پیش همین موقع ها نوشتم که محور را هر کس در نظر بگیری مسائل عوض می شود. مثلا اگر محور تو باشی من می آیم. اگر من محور باشم من می روم.
این روزهای سخت، هیچ کس محور نیست. مسائل حول فردی نمی چرخد. نه من نه تو نه هیچ کس دیگر.
آخِر جایی هستیم. مکانی مجلسی هست.
در مجلس تاب نشستن نیست. توان ایستادن هم. نوای کلام خشک. چشم ها خیس. فقط بی محورها را راه داده اند انگار. انگاری همه بی چاره بدبختن. هر کس که محوری برای چرخیدن دورش ندارد اینجاس. حالا همه دورش می نشینند و می شنوند و می گریند.
محور او است. به سویش می رویم. از سویش می آیم. همه دورش می نشینند، می خندند و می شنوند و می گریند و باز خنده و شنیدن و گریه ...