روی سخن

هفته پیش همین موقع ها نوشتم که محور را هر کس در نظر بگیری مسائل عوض می شود. مثلا اگر محور تو باشی من می آیم. اگر من محور باشم من می روم.
این روزهای سخت، هیچ کس محور نیست. مسائل حول فردی نمی چرخد. نه من نه تو نه هیچ کس دیگر.
آخِر جایی هستیم. مکانی مجلسی هست.
در مجلس تاب نشستن نیست. توان ایستادن هم. نوای کلام خشک. چشم ها خیس. فقط بی محورها را راه داده اند انگار. انگاری همه بی چاره بدبختن. هر کس که محوری برای چرخیدن دورش ندارد اینجاس. حالا همه دورش می نشینند و می شنوند و می گریند.
محور او است. به سویش می رویم. از سویش می آیم. همه دورش می نشینند، می خندند و می شنوند و می گریند و باز خنده و شنیدن و گریه ...

۱ نظر:

  1. سلام.

    محور ، چند وقته پيش به اين موضوع رسيدم ...
    خوشا آنان كه حول محور خدا مي گردند ، همه چيزشان رنگ خدا مي گيرد .

    و اگر زماني از حول محور او خارج شويم ، همانند گويي كه از محور خود خارج و به بيرون پرتاب مي شود ، از جرگه او خداي ناكرده خارج مي شويم .

    پاسخحذف