وقتی فریاد نکشی باید بِکشی

امروز صبح توانم را برای داد زدن - فریاد کشیدن و بازخواست نیروهایم را از دست داده بودم.
یکی آن چنان خراب کاری کرد که باید داد می زدم و یک توبیخ نامه می نوشتم.
دیگری 45 دقیقه دیرکرد داشت و بعد از یک ساعت تازه به اولین کار روزانه اش رسیدگی کرد.
دیگری...
دیگری.. گوشت تلخ و بدکام ...
آه از راننده ماشین ...
آه از گرافیک ها ...
آه از ملک ...
آه از اشتباهات مکرر بی فکرانه ...
آه از آن و از این و آه آه ...

چه روزی شود فردا. همه این ها را فردا یکجا باید داد بزنم و بازخواست کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر