دست ها

هنوز داستان جنگ و مرگ و خلاقیت و پیشرفت نبود.

داستان دست ها بود.
دستی که برافراشته شد|
دستانی که برافراشته شدن|
و مردمی که فرمان بردن.

داستان جنگ از دستها شروع شد.

دست ها یا افراشته یا به فرمان بودن
- - - -
دستانی که در کار بودند تا جنگ شود
خیلی ها از بین بروند!


و دست های زیادی خالی شدند از مادر، فرزند و حتی خواب آرام
- - - -
و دستانی در کار بودن تا فقط دست نفر اول دیگر برافراشته نباشد
و حال هستن تا هیچ دستی برافراشته نشود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر