از سفر کوتاه مدتم به جنوب، خستهتر از قبلش برگشتم، این مدت تمام تنم پر از درد است، قد راست کردن برایم سخت است. داشتم با سرعت میرفتم، سه تا از سرنشینهای ماشینمان لاستیکم را پنچر کردن و بعد سنگ بزرگی سر راهم انداختن. کاش میدانستم چهجوری می شود این سنگ را تکان داد و راه را باز کرد. هر راهی که بروم، خیلی صدمه میبینیم. بعضی چیزها هستن که ارزشش خیلی بالاس. مثل خانواده، آرامش، احترام، شادابی و زندگی محکم.
بعد از این مدت طرح سفر شمال را مهدی و حامد ریختن و با پیگیری جدی محمد، اجرایی شد، هفته قبل 5 شنبه قطعی شد و با وجود اصرار و تلاش ما برای آمدن مهندس فخری، آقای نجمی و آقای فضل به دلیل مشغله کاری نتوانستن بیایند. حسن و علی هم درگیر کارهایشان بودن و نتوانستن بیایند.
وضعیت آب و هوا را چند بار چک کردیم، هوا صاف بود فقط شنبه مقداری ابری میشد. خودم نقشههای هواشناسی هوایی و پیشبینیهای تاریخی را هم چک کردم. خبری نبود.
محمد از تهران، 10 شب آمد قم، نزدیک 2 راه افتادیم در حالی که کاملا مجهز بودیم و کوچکترین تجهیزات همراهمان بود. البته غیر از لپتاپ که خواستیم خلاص باشیم از هر چی کامپیوتر و نت است، فقط طبیعت، فقط دوستان، فقط هوای خوش پاییزی.
بعد از این مدت طرح سفر شمال را مهدی و حامد ریختن و با پیگیری جدی محمد، اجرایی شد، هفته قبل 5 شنبه قطعی شد و با وجود اصرار و تلاش ما برای آمدن مهندس فخری، آقای نجمی و آقای فضل به دلیل مشغله کاری نتوانستن بیایند. حسن و علی هم درگیر کارهایشان بودن و نتوانستن بیایند.
ماشین مهدی، برنامهریزی با حامد، مادر خرج هم خودم، رفیق خوش سفرمان هم محمد. محمد دوربین 350 D را برایم آورد تا بتوانم من هم عکس بگیرم. عکسهای زیر حاصل تلاش من با دوربین باطری خالی کن و فکوس خراب محمد است. خیلی هم بد نشدهاند. آی آی این رم یک گیگش اذیتم کرد، سه بار عکسها را پاک کردم، که ضد حالی بود برای خودش. عکسهای زیر روز اول سفرمان است.
سفر شمال- پاییز 87 |
محمد از تهران، 10 شب آمد قم، نزدیک 2 راه افتادیم در حالی که کاملا مجهز بودیم و کوچکترین تجهیزات همراهمان بود. البته غیر از لپتاپ که خواستیم خلاص باشیم از هر چی کامپیوتر و نت است، فقط طبیعت، فقط دوستان، فقط هوای خوش پاییزی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر