امروز
- دوست دارم با کسی صحبت کنم، بین دوستان سرچ میکنم، کدام میتونه چند دقیقه با هم صحبت کنیم و من راحت باهاش صحبت کنم. او یا او یا او. حامد اینقدر بهم ریخته بود که مکالمه روزمره را تاب نیاورد. دوست یزدی، جواب اس ام اس را نداد... منتظر میمانم تا شب.
- اینجا همه درگیر عروسی هستن، عروسی خوب است. خواهرم اینقدر شجاعت ندارد که یکی از دوستانش را دعوت کند. او را تشویق میکنم. یک نفر به جشن اضافه شد. تعداد میهمانها زیاد شده است. من کاری به کار مراسم ندارم. به داماد اطمینان دارم. بیشتر نگران نشریه شماها هستم و بیشتر نگران دلم. نگران ...
- این روزها خیلی نگرانم، خیلی آشفته، هر لحظه منتظرم چیزی بهمم بریزه و یا اتفاقی بیفته، برای همین باز معده مهربان من شروع به ترشح کرده، برادر گرامی عضو شریف نارفیق بدن من هم شروع کرده به سوختن. دلی که نسوزد دل نیست که.
- یادم باشد گناهانم را با شیطان تصویه کنم، چوب خطم پیش خدا داره تمام میشه من هم که چوبم کوتاه است قوز بالا قوز شده. معتقدم تا با شیطان حساب کتاب داری، خدا باهات حال نمیکنه، ولی بری حال شیطون را بگیری، آی حال میکنه. ایولی میگه و اینقزه باحاله که باز رفیق میشی. اینکه چه شکلیات میشه حال شیطون را گرفت تدریس خصوصی میخواد. یکیش اینه که توی وبلاگت فُش بدی به شیطون و حرفهای سیاسی بگی.
- این بهم ریختگی و مریضی و شلوغی شغلی و خانه کی تمام میشود. محکم پای کارم ولی خب آدمه دیگه تمام میشه.
- شاید دوست روی خط ایرانسلشه، شاید او هم خستهاس، شاید پول کم بیاورم، شاید کسی باشد که باهاش بروم خرید لباس عروسی، شاید هم چند تا بازی تازه خریدم، شاید هم یه کیسه بوکس خریدم... شاید که نه،،، حتماً سکوت اختیار کنم بهتره.
چقدر دوست داشت حرف بشنود !
پاسخحذف