لازمه چيزهايي رو بهت بگويم. فکر ميکنم بهمون کمک کنه، ولي احتمالش هم هست که کارها رو بدتر کنه.
يادم مياد میرفتم سرکار و دانشگاه، کلوچه یا بیسکویت، يه دلستر یا چای داغ تو دستم و روزنامه یا متنهای پرینت شده را می خوندم. بوي چرم کيف دستيم، و ایدههای تازهای که به ذهنم خطور میکرد بهم حال میداد. در مورد همه چيز اطمينان کامل داشتم. مطمئن ميدونستم که کي هستم وچي ميخوام. بعد يک روز صبح بيدار شدم، همه چيز فرق کرد. حالا که فکر میکنم، مطمئنا یه روزه عوض نشدم، در طول چند ماه این شکلی شدم.
منظورم این نیست که بدتر شده باشه! خب يه چيزهايي شايد، ولي عمدتا عوض شده بود. ببین، من هرگز اينطوري نبودم، همه چيز تحت کنترلم بود. بدون توقف یا سردرگمی بودم. میتونم کی هستم و چی میخوام. و حالا؟
حالا ديگه نه!
قسمتی از فیلم «مرد خانواده» که طبق زندگیم بازگردانیاش کردم!
سلام دوست من!
پاسخحذفچندین بار تا به حال خواسته ام بگویم که این متن های شما بین عامیانه نویسی و زبان رسمی سرگردان اند!
یعنی یک جاهایی زبانت کاملا رسمی می شود و یک جاهایی هم کاملا عامیانه. حتی بعضی وقت ها در یک جمله هر دو حالت یافت می شود!
مثلا:
لازمه چيزهايي رو بهت بگويم.اینجا یا باید می شد: لازمه چيزهايي رو بهت بگم. یا لازم است چيزهايي را به توبگويم.
با تشکر یک برگ بید تنها!
برگ بید،
پاسخحذفحق با شماست. اصلاحش میکنم.
این متن از زیر نویس برداشته شده، برای همین این نقص را دارد. تشکر.